فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى
هویزه را به شهید علم الهدی می شناسنــــد....
هویزه را به شهدای دانشجو می شناسند....
هویزه به نام دختران سرزمینی گره خورده که در خاک فرورفتند ، آن سان که تنها گوشه چادرهایشان از خاکــــ بیرون ماند...
هویزه شهر پروانه های سوخته است...هویزه کربلاست!
فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ...
به هویزه که رسیدی.....کفش های دلت را دربیاور
به دلتـــ بگو طواف کند کربلای هویزه را...
چه میکنم؟!دستــ به دامن کلمات شده ام که هویزه را باز گویم/؟!
نمی شود...بگذار حسین (ع) برایت روایت کند هویزه را!
هویزه کربلاستــــ..
و علم الهدی و یارانش، شهدای کربلا...
...
راه دور نرو رفیق...
هویزه کربلاست ،
اما دانشگاه تو هم آغشته به نفس های علم الهدی ست....
پرنورترین ستاره هویزه را به نظاره بنشین در این میدان ..
...
دانشگاه تو هویزه است...راحت تر بگویم....کربلاست!
و سید حسین به نظاره نشسته است نبرد جنگ نرم تو را ...!
چشمان دلت را به آبی چشمان علم الهدی گره بزن!
سید حسین تمام راه را با تو همرا ه است..
..
گاهی سر در سرداب تنهایی سید حسین ببر و خلوت کن در آرامش محض او...
.....
به آسمان نگاه کن...
صدای سید حسین را می شنوی؟!هنـــوز سوره حشر می خواند و ایات مربوط به شهادت را تفسیر می کند...
برای جهاد آماده شده ای؟
.......
فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى
کفش هایت را دربیاور
به قلب سید حسین رسیده ای...
..
مبارکت باشد این عاشقانه.....
دلتنگـــــ چشمانتـــــ شده ام سید......
√عَجَب دوره ایست…
جمله ے
”این مکان مجهز بہ دوربین مدار بسته است”
بیشتر اثر میگذارد تا
”عالم محضر خداست”...............
دل نوشتــــ :
هَــوای ِکَربلَایتــ دَست ِسَنگینی داشت ،...
این را وَقتی زَد به سَرَم فَهمیدَم ... !
یاران شتاب کنید...
گویند قافله ای در راه است....!
که گنهکاران را در آن راهی نیست...،
آری گنهکاران را راهی نیست ....،
اما ....!
پشیمانان را می پذیرند.....!
آقا سیـــــــــد مرتضی
دل نوشت:
دل را به غیر عشق تو بر باد داده ام ...
لعنت به قلب بی در و پیکرم ، حســـــــین ..!
آقا! قسم به جان شما خوب میشوم !
قدری تحملم بنما خوب میشـــــــــــوم!
با این همه بدی! به ظهور شما قسم!
با یک نسیم کرب و بلا خوب میشوم!
وقتـﮯ صحبت از 「حرم ارباب」 میشـﮧ
وقتـﮯ کسـﮯ از پرچم و 【 گنبد علمدار 】میگـﮧ
ا وقتـﮯ واژه هایـﮯ مثل "بین الحرمین" یا "ضریح شش گوشـﮧ" بـﮧ گوشم میخوره . .
حس آدم "نابینایـﮯ" رو دارم کـﮧ دارند براش رنگ هاے "سُرخ" یا "طلایی" رو توصیف مـﮯ کنند
مثل اینکـﮧ براے یک "ناشنوا" از "صداے آب" بگی ...
ی
و مـا ادراکـ مـا کـربـلا.....